نويسنده: عباس کوثري

 
«حساب» در لغت به معناي شمردن و نيز به معناي کافي بودن است. (1) اين کلمه از «اَحسَبه الشيء» گرفته شده که بدين معناست: آن چيز او را کفايت کرد، به حدي که گفت مرا کافي است. (2)
ماده حسب داراي چهار معناي اصلي است: 1. شمردن و از همين باب است شمارش پدران و نسب به جهت اظهار شرافت؛ 2. کافي بودن؛ 3. بالش کوچک؛ 4. سفيدي پوست و صدمه ديدن مو به جهت بيماري همانند برص و پيسي. (3) حقيقت حساب اين است که حقوق خويش را دريافت داري و بدهي خود را بپردازي. (4)

کاربردهاي حساب در قرآن

1. شماره

خداوند متعال مي‌فرمايد: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ». (5) راغب معتقد است حساب به کار بردن عدد است و آيه فوق به همين معناست. (6) بر اين اساس در تفاسير آمده است مقصود از «وَ الْحِسَابَ» شماره اوقات و فصول سال‌ها و روزها و ساعات آن است. (7)
به همين‌سان است آيه: «وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ». (8) برخي از مفسران در توضيح اين آيه نوشته‌اند: کلمه «لِتَعْلَمُواْ» علت براي جمله «فَمَحَوْنَا» است؛ يعني ما شب را محو کرديم و نشانه روز را روشني‌بخش قرار داديم تا اينکه عدد سال‌ها را بدانيد، بدين‌سان که يکي از روزهاي آن را واحد شمارش قرار داده و بقيه روزها را بر آن گره بزنيد و بدين حساب وقت‌ها و مدت‌ها را بدانيد. (9) مي‌توان کلمه «حساب» را در آياتي هماند «يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» (10) به همين معنا دانست و آيه را اين‌گونه ترجمه کرد: «خداوند به هر کس بخواهد بي‌شمار روزي مي‌دهد».

2. پاداش و جزاي قيامت

خداوند متعال درباره يکي از صفات طغيانگران مي‌فرمايد: «إِنَّهُمْ كَانُوا لاَ يَرْجُونَ حِسَاباً». (11) سياق آيات بيانگر مجازات آنان در قيامت است، چنان که در آيات پيشين آمده است جهنم کمينگاه و محل بازگشتي براي طغيانگران است و آنان مدت‌هاي طولاني در آن مي‌مانند. خداوند در ادامه مي‌فرمايد: اين مجازاتي موافق و مناسب اعمالشان است؛ زيرا آنان اميدي به دادرسي قيامت نداشتند. بر اين اساس «لاَ يَرْجُونَ حِسَاباً» نيز مربوط به حسابرسي قيامت است، چنان که مفسراني همانند علامه طباطبايي، (12) طبري (13) و طبرسي (14) بدان تصريح کرده‌اند.
خداوند متعال در آيه ديگر فرموده است: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ * إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلاَقٍ حِسَابِيَهْ... وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ»: (15) پس کسي که نامه اعمالش را به دست راستش دهند از خوشحالي فرياد مي‌زند: نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد، من يقين داشتم که به پاداش اعمالم مي‌رسم؛ اما کسي که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند، مي‌گويد: اي کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمي‌دادند و نمي‌دانستم که جزا و پاداش عمل من چيست. جمله «أُوتيِ کِتَابَهُ» قرينه بر اين است که اين آيه مربوط به حالات انسان در قيامت است. از سوي ديگر اظهار خوشحالي اصحاب يمين و حزن و اندوه اصحاب شمال به جهت پاداش و مجازاتي است که دريافت کرده‌اند که يکي از مصاديق آن قرار گرفتن نامه در دست راست نيکان و دست چپ بدکاران است.
خداوند در سوره انبياء مي‌فرمايد: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ». (16) مي‌توان گفت مقصود از «حسابهم» دادرسي قيامت است، چنان که خداوند در برخي آيات براي قيامت از تعبير «اقترب» استفاده کرده و فرموده است: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» (17) و «وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا»: (18) وعده حق نزديک شده است؛ در آن هنگام چشم‌هاي کافران از وحشت از حرکت باز مي‌ماند. بنابراين مي‌توان گفت همان‌سان که در دو آيه اخير، فعل اقتراب به قيامت اسناد داده شده، در آيه پيشين نيز «اقتراب حساب» مربوط به قيامت است، به ويژه آنکه خداوند در برخي آيات همانند آيه 222 بقره و 199 آل عمران از قيامت با تعبير «يوم الحساب» ياد کرده است؛ در نتيجه مقصود از آيه اول سوره انبياء اين است که دادرسي و پاداش و جزا در قيامت نزديک شده است.

3. کافي و بسيار

خداوند در سوره نبأ درباره پاداش پرهيزگاران مي‌فرمايد: «جَزَاءً مِن رَبِّكَ عَطَاءً حِسَاباً». (19) حساب در اين آيه، چنان‌که در لغت و سخن برخي مفسران آمده، به معناي کفايت است. جوهري يکي از معاني حساب را کفايت دانسته است. (20) زمخشري و طبرسي ذيل اين آيه مي‌نويسند: حساب به معناي بسيار کفايت کننده است و هنگامي که گفته مي‌شود «احسبت فلاناً» يعني به او آن‌قدر عطا کردم که گفت مرا بس است. (21)

4. استعاره براي داوري و رسيدگي اعمال

خداوند متعال در هشت آيه از قرآن کريم با صفت «سَرِيعُ الحِسَابِ» توصيف شده است، همانند «وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ». (22)
در روايتي آمده است «يُحاسَبُ الخلايقُ کلُّهم في مِقدار لَمِح البصر»: خداوند حساب همه بندگان را در يک چشم برهم زدن مي‌رسد. (23) از اميرالمؤمنان علي (عليه‌السلام) نقل شده است: «انّه يحاسب الخلق دفعةً کما يرزقهم دفعة»: (24) او به حساب خلائق يکباره رسيدگي مي‌کند، چنان‌که يکباره به همه آنان روزي مي‌رساند. برخي مفسران نوشته‌اند: اصولاً با قبول تجسم اعمال و بقاي آثار خير و شر، مسئله حساب، مسئله‌اي حل شده است. آيا دستگاه‌هايي که در دنيا همراه کار کردن، نمره مي‌اندازند، نيازي به زمان براي حسابرسي دارند؟ (25) از آنجا که «سَرِيعُ الحِسَابِ» قيدي ندارد، اطلاق آن شامل دنيا و آخرت مي‌شود. (26)

پي‌نوشت‌ها:

1. اسماعيل جوهري؛ الصحاح؛ ج 1، ص 110.
2. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ص 4، ص 690.
3. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 2، ص 59-61.
4. حسن راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 232.
5. يونس: 5.
6. فضل به حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 2، ص 718. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 329.
7. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 7، ص 114.
8. اسراء: 12.
9. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 13، ص 51.
10. بقره: 212.
11. نبأ: 27.
12. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 168.
13. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 15، جزء 30، ص 21.
14. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 643-644.
15. حاقّه: 19-26.
16. انبياء: 1.
17. قمر: 1.
18. انبياء: 97.
19. نبأ: 36.
20. اسماعيل جوهري؛ الصحاح؛ ج 1، ص 110.
21. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 645.
22. آل عمران: 19.
23. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 531.
24. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 1، ص 724.
25. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 20، ص 60.
26. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 2، ص 81.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.